RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
|
یک مرد میخواهم با کلمه مذهب اسلام183قلب مذهب183دین ناب الله183اهل دین حزب الله183 پیامبر و جانشینش و مذهبتان را ثابت کنیدبه ابجد مذهب اسلام 183یگانه مذهب الله 183+202محمد علی=385شیعه385 پیامبرفرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجدفرقه385شیعه385جان دین مومن اسلام 385 فلسفه دین الله385 شیعه385اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام385با آل قرآن385شیعهیک مردمیخواهم باکلمه مذهب اسلام183قلب مذهب183یگانه مذهب الله183+202محمد علی=385 شیعه 385 نام شیعه 12 بار در قرآن آمده است { وان من شیعه" الابراهیم اذ جاء ربه بقلب سلیم } نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده است نام کلمه امام هم دوازده بار در قرآن آمده استعلی ولی الله ماه مذهب الله385 اهل دین حزب الله183قلب مذهب183دین ناب الله 183کلید گنج الله 183مذاهب اصلی183 یگانه کلید گنج183مذهب بدین الله183کلید های مذهب الله 183 اصول مذهبه183امامان کل 183 امام کل مذهب183گنج دین الله 183مذهب اسلام183+202 محمد علی =385شیعه 385با کلمه مذهب اسلام 183+202 محمد علی=385پیامبر و جانشینش و مذهبتان را ثابت کنیدبه ابجدامام کل مذهب183 مذهب اسلام 183گنج دین الله183یگانه مذهب الله183+ 202 محمدعلی=385شیعه385پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجدفرقه 385شیعه 385 فلسفه دین الله385جان دین مومن اسلام385 اسلام پیامبر385فقط دین اسلام 385فلسفه دین الله385گنج دین الله محمد علی385امام کل مذهب محمد علی385 علی ولی الله ماه مذهب الله385شیعه385 اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام385با آل قرآن385 شیعه385قلب مذهب محمد علی 385شیعه385 کلید مذهب الله 245علی110+135 فاطمه =245 به ابجد بهترین دین های الله یگانه مذهب اسلام شیعه 1447 - 1202 عمر ابوبکر عثمان = 245 علی 110+135 فاطمه = 245 اسلامه حق 245 منظور علی +فاطمه = 245 اسلامه حق 245کلید مذهب الله245 میباشدبه ابجد شیطان 22مقصر22شیطان22دشمن اسلام 22عمر22ابابکر22عمر22شرور22گنده لات 22نابکار22دینها22قلدر22شیطان22لعنت22عمر 22ابابکر22بدبختی22ایدز22لواط 22فاحشه 22آلوده22تباهی22منکر22لامذهب22مقصر22عمر 22ملحد22درآتشه22دوزخه22نابحق22بناحق22
حقیقت مذهب 669-541 فتنه ها =128 حسین 128 کلید دین128 اهل محمد128طبیب اهل جهانی128 128 حسین128 اصل اسلام محمد علی فاطمه حسن حسین128 با سلام اینجانب پزشگ هستم وقتی مسئولین متکبر را می بینم بعد از سی سال بعضی ها جواب سلام دیگران را هم نمی دهند این جانب هم بعد از سی سال دیگر به آنها هیچ اعتنایی نمی کنم و میدانم 50درصد این متکبران تا 5شش سال دیگر دچار سکته مغزی می شوند و هیچ وقت نه آنها خواسته و نه اینجانب حاضربه ارائه معلومات پزشگی و برنامه طول عمر نسخه ای که پیر طریقت که 145 سال سن داشت در اختیار این جانب قرار داده است تکبر و خود بزرگ بینی بدترین روش یک انسان پست و فرو مایه تازه به دوران رسیده میباشد خدایا چرا انسانهایی که خود خواه و متکبرند حقوق نجومی هم بگیرند والله حرام است نصف این حقوقی هم که می گیرند حرام میباشد صاحبان اصلی این انقلاب جانبازان و فرزندان شهداء میباشندشما چه برتری نسبت به دیگران داری برای اسلام چکار کرده ای فکر می کند پسر پیغمبره والله با تکبر از عمر بدتری عمر تکبر ورزید و درحمله به ایران مثل دائش عمل کرد و سر 145 هزار نفر را برید انسان های بی گناه را کشت کسانی که اسلام را قبول کردند و بخاطر اسلام نجنگیدند خودت خبر نداری به دیگران توجهی نداری حاضر به دادن جواب سلام دیگران نیستی بلد نیستی با روی خوش جواب مردمی که می خواهند به شما کمک کنند از بخل و کینه نجاتت بدهند یعنی تکبر خود خواهی تازه هیچ کاره هست تکبر می ورزد وای بحال اینکه روزی وزیر شود وکیل شوداصل و علت تکبر، جهل انسان نسبت به مرتبه حقیقی خویش و منسوب کردن صفات کمالی به خویش است این انتساب از افراط در حب نفس ناشی میشود و اسبابی دارد، از جمله مغرور شدن به علم یا عمل و عبادت یا نَسَب یا جمال یا توانگری مالی و جسمی یا فراوانی اَتباع .یکی از بدترین آثار چنین غروری، بازماندن از کمالِ اموری است که فرد به آنها مغرور میشود؛ مثلاً مغرور شدن به علم مانع از کوشش برای کسب علم بیشتر میگردد. سبب آشکار شدن تکبر را عواملی چون حسدوکینه وعجب وریاذکر کردهاندتکبر در برابر دیگر انسانها نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبرمومن بر اهل کفرو شرک را جایز ندانستهاند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سرایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمیتواند با اتکا به خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و بر این اساس به دیگری فخر بفروشد قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران میشود و به معصیت میانجامد و انسان را از طلب کمال باز میدارد مهمتر از این، بزرگی، صفتِ خاص خداست و کسی که تکبر و دعوی بزرگی میکند، در صفت خاص خدا با وی منازعه کرده است در واقع آنچه موجب زشتی تکبر انسان میشود، آن است که وی از حد خود تجاوز کرده و وارد محدوده صفات خاص خدا شده است تکبر خصلتی ذومراتب است: یکی آنکه کبر در دل باشد و در گفتار و کردار نیز ظاهر شود؛ دیگر آنکه به زبان نیاید اما در کردار معلوم باشد، که این از مرتبه اول خفیف تر است؛ مرتبه سوم وقتی است که کبر در دل مستقر باشد و فرد نتواند خود را از این عیب خالی کند، اما سعی کند تا در رفتار و گفتار تکبر نکند. در چنین وضعی گناه فرد بسیار کمتر است و چه بسا همین مجاهده در دفع تکبر منجر به رفع کامل آن به توفیق الاهی شود. قرآن میفرماید: "ان الله لا یحب المتکبرین" (سوره نمل آیه 22) یعنی خداوند متکبران را دوست ندارد. آری خداوند تکبر و خود بزرگ بینی را دشمن میدارد، زیرا همچنان که تواضع زمینه دوستی را تشکیل میدهد، تکبر زمینه پراکندگی و جدایی را به وجود میآورد. خداوند در کتاب خود فرموده است « من آنان را که از روی کبر دعوی بزرگی کنند از آیات رحمتم رویگردان کنم.» ( سوره اعراف آیه 146). تجبّر تنها از آن خداست، کبر یا تنها شایسته ذات حق است و او را شریکی نیست و آن که تکبر ورزد در حقیقت با خداوند در این باره ستیز و کشمکش برخاسته است. خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «کبر یا پوشش من است و هرکس بر سر این پوشش با من کشمکش کند او را بی باکانه به دوزخ افکنم.(کنز العمالج 74). پیامبر خدا(ص) نیز میفرماید:« چه بد بندهای است آن که تکبر ورزد و برتری جوید او خدای جبار و برتر را از یاد برده است. چه بد بندهای است آن که خودستایی و غرور پیشه کند. او خدای بزرگ و متعال را ازیاد برده است. چه بد بندهای است آن که در بی خبری و فراموشی به سر برد. او گورهای پوسیده و ویران را از یاد برده است. چه بد بندهای است آن که گردنکشی و طغیان کند و آغاز و انجام خود را از یاد برده است». آری... انسان متکبر خداوند جبار و اعلی را از یاد برده است وگرنه تکبر نمیورزید و برتری نمیجست! به همین دلیل عجیب نیست وقتی گفته میشود که انسانهای متکبر در رستاخیز به صورت «ذره» محشور میشوند و مردم آنها را لگد میکنند و از سرِ درد فریادشان به آسمان بلند میشود اما دیگر دیر شده است و « هنگام گریز نیست». حدیث شریف میگوید: خداوند متکبران را به صورت ذره محشور میکند و مردم لگدمالشان میکنند، چون خداوند را کوچک و خوار شمرده اند.(المحجة البیضا ج 6 ص 215). اگر به راز اهتمام اسلام به زودودن تکبر از لوح جان مردم عمیقاً بیندیشیم به این حقیقت پی خواهیم برد که:« همه سرکشیها و طغیانها ناشی از تکبر یک فرد یا یک عده است». آیا این تکبر و خود بزرگ بینی نیست که استعمار و استثمار را پدید میاورد؟! آری تکبر نه تنها دوستیها را به تباهی میکشاند بلکه ملتها را نیز تباه و بیچاره میکند. اینجاست که اسلام با تکبر در سرچشمه آن میجنگد یعنی در دل انسان فردی و انسان اجتماعی. امام علی(ع) میفرماید: « در غرور مرد همین بس که به وسوسه های نفس خویش اعتماد کند و در عیب و منقصت مرد همین بس که خود را بزرگ بشمارد» در جایی دیگر میفرماید:تکبر نه تنها دوستیها را به تباهی میکشاند بلکه ملتها را نیز تباه و بیچاره میکند. آن که به مردم بزرگی فروشد خوارشود. و نیز میفرماید: بدترین آفت خرد کبر است. هیچ خردمندی را نمییابیم که به مردم بزرگی فروشد بلکه این سبک سران هستند که خود را از همه باهوشتر و برتر میدانند، اینان به اندک دانشی که دست مییابند یا به کمترین منصبی که میرسند غرور و تکبر وجودشان را فرا میگیرد؛ چنان که گویی زمین را شکافته و یا سر به کوهها ساییدهاند. در حدیث شریف آمده است: به میزانی که تکبر به دل انسان راه یابد کم یا زیاد به همان میزان از خرد او کاسته میشود. جامعه انسان متکبر را دشمن، و همنشینی و مصاحبت با اشخاص متکبر را که پیوسته از خود دم میزنند و جز ضمیر «من» از زبانشان نمیشنوی، ناخوش میدارد. امام علی(ع) میفرماید: از رفتار خداوند با ابلیس پند بگیر، زیرا عمل طولانی و تلاش پیگیر او را نادیده گرفت او شش هزار سال است که معلوم نیست از سالهای دنیا بوده یا آخرت، خداوند را عبادت کرده بود. وقتی خداوند ابلیس را با آن که شش هزار سال عبادت کرده بود، خوار و بی مقدار کرد، چون فقط لحظهای تکبر ورزید آیا دیگران را اگر تکبر و گردن فرازی کنند به بهشت خواهد برد؟ نقل میکنند پیامبر خدا(ص) بر مردی مصروع و دیوانه که عدهای برگرد او جمع شده بودند گذشت پرسید: اینها گرد چه چیزی جمع شدهاند؟ عرض شد برگرد دیوانهای مصروع. پیامبر به او نگریست و فرمود: این مرد دیوانه نیست بلکه بیمار است آیا دوست دارید که دیوانه حقیقی را به شما معرفی کنم؟ عرض کردند بفرمایید ای پیامبر خدا فرمود: دیوانه حقیقی آن است که با تبختر راه میرود با گوشه چشم مینگرد و از خداوند امید رحمتش را دارد در حالی که او را نافرمانی میکند! این است دیوانه حقیقی نشانه های تکبرنشانه های تکبر بسیار است، از جمله اینکه متکبر انتظاراتی از مردم دارد؛ انتظار دارد که دیگران به او سلام کنند، در ورود به مجلس از او پیشی نگیرند، همیشه در صدر مجلس جای گیرد، مردم در برابر او کوچکی کنند، کسی از او انتقاد نکند و حتی پند و اندرز نگوید، همه برای او امتیازی قائل شوند و حریمی نگه دارند، مردم در برابر او دست به سینه باشند و همیشه از عظمت او سخن بگویند. روشن است ظهور و بروز این حالات تابع درجه شدت و ضعف اصل تکبر است. در بعضی همه این نشانه ها ظاهر می شود و در بعضی قسمتی از اینها. علی علیه السلام فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَوْمٌ قِیَامٌ؛ هر کس می خواهد مردی از اهل آتش را ببیند، باید به کسی بنگرد که نشسته است، در حالی که گروهی جلوی او ایستاده اند.» شاخه های تکبردر مورد تکبر تعابیر و مفاهیم مختلفی به کار می رود، همچون «خود برتربینی»، «خود محوری»، «خودخواهی»، «برتری جویی» و «فخر فروشی» که همه ریشه در تکبر دارند، ولی از زوایای مختلف فرق دارند. کسی که صرفا خود را بالاتر از دیگران می بیند، «خود برتربین» است. کسی که به خاطر این خود برتربینی سعی دارد در همه جا و در همه کارهای اجتماعی همه چیز را قبضه کند، «خود محور» است. کسی که سعی دارد در مسائل اجتماعی مخصوصا به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و برای منافع دیگران ارزشی قائل نباشد، «خود خواه» است. کسی که تلاش می کند بر دیگران سلطه و سیطره پیدا کند، گرفتار «برتری جویی» است و کسی که سعی دارد مال و ثروت و یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد، «فخر فروش» است. اقسام تکبر1. تکبر گاهی در مقابل خداوند است، مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیه السلام سجده کنید! و شیطان گفت: «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ «من هرگز برای بشری که از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.» و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین»؛ «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.» و یا مانند تکبر فرعون که گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»؛ «من پروردگار برتر شما هستم.» و نیز گفت: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»؛ «من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم.» 2. گاه در مقابل انبیا و پیامبران است، مانند آنچه فرعونیان می گفتند: «أَ نُوءْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا»؛ «آیا ما به دو انسان (موسی و هارون) که همانند خودمان هستند، ایمان بیاوریم!» و یا قوم نوح علیه السلام که به یکدیگر می گفتند: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون»؛ «و اگر از بشری همانند خودتان (نوح علیه السلام ) اطاعت کنید، به یقین زیانکارید.» 3. و گاه تکبر در برابر بندگان دیگر خداست که مثالهای فراوانی برای آن متصور است. انگیزه های تکبرمرحوم فیض اسباب تکبر را در هفت چیز خلاصه کرده است: 1. علم: «آفَةُ الْعِلْمِ الْخُیَلَاءُ؛ آفت بزرگ علم تکبر است.» 2. اعمال نیک و عبادت که گاه همراه با عجب و ریا و غرور است. 3. نسب و حسب عالی: روزی ابوذر در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کسی گفت: «یَابْنَ السَّوْدَاءِ؛ ای فرزند زن سیاه!» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ابوذر! آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد.» ابوذر متوجه اشتباه خود شد. برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: برخیز و پایت را به روی صورت من بگذار! 4. جمال و زیبایی و حسن ظاهر. 5. داشتن مال و ثروت فراوان، مانند قارون و امثال او. 6. قدرت و نیروی جسمانی و به قول امروزیها در میدان ورزشی دارای مقام و رتبه بودن و مدال داشتن و همچنین موقعیت سیاسی و اجتماعی داشتن که غالبا در زورمندان و امرا دیده می شود. مانند قوم عاد: «فَأَمّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً»؛ «اما قوم عاد در روی زمین به ناحق تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟» 7. فزونی فرزندان و اقوام، یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان که گاهی عامل تکبر و خود برتر بینی است. التبه ممکن است در کسی تکبر وجود داشته باشد، بدون وجود اسباب فوق الذکر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اِیَّاکُمْ وَ الْکِبْرَ فَاِنَّ الْکِبْرَ یَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَ اِنْ عَلَیْهِ الْعِبَایَةُ؛ از خود بزرگ بینی بپرهیزید! چرا که کبر می تواند در آدمی که جز یک عبا بر تن ندارد نیز یافت شود.» گاه ممکن است پستی شخص و یا احساس ذلت درونی، عامل تکبر شود. علی علیه السلام فرمود: «مَا تَکَبَّرَ اِلَّا وَضِیعٌ؛ تکبر نمی ورزد، مگر آدم پست.» و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ؛ هیچ کس تکبر نمی ورزد و برتری جویی نمی کند، مگر به خاطر خواری که در نفس خویش احساس می کند.» زیانها و مفاسد تکبراین صفت خطرناک، آثار بسیار زیانباری بر روح و روان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد؛ به گونه ای که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی را زیر پوشش می گیرد و هیچ بخشی از خطر آن در امان نیست. در ادامه به اهم آنها از دیدگاه آیات و روایات اشاره می شود. 1. آلودگی به کفر و شرکقرآن درباره پیامد تکبر شیطان می فرماید: «فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»؛ «پس همگی سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید [و به خاطر نافرمانی و تکبرش] از کافران شد.» و در آیه دیگر می خوانیم: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُوءْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ»؛ «به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند، از [ایمان به[ آیات خود منصرف می سازم. آنها چنان اند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند. همه اینها به خاطر آن است که [از روی تکبر] آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.» آیات فراوانی از قرآن این خطر تکبر را گوشزد کرده است. تکبر به انسان اجازه نمی دهد که در برابر حق تسلیم گردد و در واقع، حجاب سنگینی است که انسان را از دیدن حق باز می دارد. از امام صادق علیه السلام درباره کمترین «الحاد» سؤال شد. حضرت فرمود: «اِنَّ الْکِبْرَ اَدْنَاهُ؛ کمترین درجه کفر و الحاد تکبر است.» و در حدیث معروف، یکی از اصول کفر، تکبر بیان شده است: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الاِسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَد؛ ریشه کفر سه چیز است: حرص، تکبر و حسد.» 2. محرومیت از علم و دانشمتکبر حاضر نمی شود بهترین علوم و دانشها و برترین حکمتها را از افراد هم ردیف و یا زیر دست خود فرا گیرد و یا اصلاً زیر بار فراگیری حکمت نمی رود. قرآن از زبان حضرت نوح علیه السلام چنین نقل می کند: «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارا»؛ «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ایمان بیاورند و با فراگیری دستورات آسمانی بر علم آنها افزوده شود و] تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار دادند و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار کردند و به شدت استکبار ورزیدند.» سران متکبر مکه نیز مردم را از شنیدن کلام وحی که باعث آگاهی آنها می شد، باز می داشتند و دستور می دادند هر کس وارد شد، پنبه در گوش کند تا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنود. علی علیه السلام در حدیث کوتاه و در عین حال جامع فرمود: «لَا یَتَعَلَّمُ مَنْ یَتَکَبَّرُ؛ کسی که متکبر است، علم فرا نمی گیرد [و دنبال کسب دانش نمی رود].» و در حدیث زیبای هشام بن حکم از امام کاظم علیه السلام می خوانیم: «إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل؛ زراعت در زمینهای نرم و هموار می روید و روی سنگهای سخت هرگز رویش ندارد. همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد و در قلب متکبر جبار آباد نمی گردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبر را از ابزار جهل قرار داده است.» 3. تنهایی و نفرت مردماثر دیگر تکبر انزوای اجتماعی و نفرت مردم است. علی علیه السلام فرمود: «لَیْسَ لِلْمُتَکَبِّرِ صَدِیقٌ؛ برای متکبر دوستی وجود ندارد.» نه تنها دوستی باقی نمی ماند، بلکه مردم از او متنفر می شوند. امام صادق علیه السلام فرمود: «أَمْقَتُ النَّاسِ الْمُتَکَبِّرُ؛ منفورترین [و مبغوض ترین [مردم، متکبر است.» و در حدیث دیگر می خوانیم: «مَا اجْتُلِبَ الْمَقْتُ بِمِثْلِ الْکِبْرِ؛ چیزی مانند تکبر خشم مردم را بر نمی انگیزد.» و در نتیجه جز بدگویی از طرف مردم هیچ عکس العمل منطقی نخواهد داشت. علی علیه السلام فرمود: «ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ؛ میوه درخت تکبر، بدگویی است.» 4. ذلّت و خواریثمره دیگر تکبر ذلّت و خواری متکبر در نزد خدا و مردم است. شیطان با اینکه شش هزار سال خدا را عبادت کرد، ولی تکبّرش باعث خواری همیشگی او شد. تکبر عزازیل را خوار کرد به زندان لعنت گرفتار کرد قرآن کریم می فرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ»؛ «گفت: از آن [مقام و مرتبه ات] فرود آی که تو حق نداری در آن [مقام و مرتبه] تکبر کنی! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکی!» همچنان که اشاره شد، یکی از عوامل روانی تکبر، احساس ذلت درونی است که سرانجام آن ذلت ظاهر گشته، باعث خواری اجتماعی و مردمی نیز خواهد شد. علی علیه السلام فرمود: «مَنْ تَکَبَّرَ عَلَی النَّاسِ ذَلَّ؛ کسی که بر مردم تکبر ورزد، [عاقبت] خوار و ذلیل خواهد شد.» و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ یَسْتَکْبِرْ یَضَعْهُ اللَّه؛ کسی که تکبر ورزد، خداوند او را ضایع می کند.» 5. سرچشمه گناهانبرخی گناهان و صفات رذیله، ام الخبائث و سرچشمه دیگر گناهان است، مانند: شرابخواری، حسادت و... . یکی از آنها نیز تکبر و فخر فروشی است. علی علیه السلام فرمود: «اَلتَّکَبُّرُ یُظْهِرُ الرَّذِیلَةَ؛ تکبر رذیله [اخلاقی] را ظاهر می سازد.» و در جای دیگر فرمود: «الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَی التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ؛ حرص و تکبر و حسد سبب می شود که انسان در انواع گناهان فرو رود.» 6. از دست دادن امکاناتهمچنان که اشاره شد، متکبر در بین مردم منفور است؛ لذا نمی تواند همکاری دیگران را جلب کند، از طرف دیگر، متکبر به هیچ وجه زیر بار نمی رود که خوبی دیگران را به زبان آورد. امام صادق علیه السلام فرمود: «لَا یَطْمَعَنَّ ذُو الْکِبْرِ فِی الثَّنَاءِ الْحَسَنِ؛ متکبر حاضر نمی شود ثنای انسان خوب را بگوید.» مجموع این عوامل باعث می شود که موفقیت او در صحنه زندگی ناچیز باشد. علی علیه السلام در این باره می فرماید: «بِکَثْرَةِ التَّکَبُّرِ یَکُونُ التَّلَفُ؛ فزونی تکبر مایه تلف [و از دست دادن امکانات[ است.» این سخن را به گونه دیگری نیز می توان تفسیر کرد و آن اینکه بسیاری از جنگها و خونریزیها و ویرانیها از تکبر سرچشمه می گیرد؛ همچنان که در دوران معاصر مشاهده می کنیم که قدرتهای استکباری، عامل نابودی بسیاری از شهرها و کارخانه ها و زراعات بوده اند. 7. جهنم سوزانبدترین پیامد تکبر آن است که اگر متکبّر بر نگردد و توبه نکند، سرانجام جهنمی خواهد شد. قرآن کریم می فرماید: «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِین»؛ «به آنان گفته می شود: از درهای جهنم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید! چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!» امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیاً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یُقَالُ لَهُ سَقَرُ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شِدَّةَ حَرِّه؛ به راستی در جهنم سرزمینی است برای متکبران به نام سقر که از شدت حرارتش به خدا شکایت می کند.» درمان تکبربرای درمان تکبر، راههای علمی و راهکارهای عملی وجود دارد. راه علمی این است که انسان به حقیقت خویش و ضعف و ناتوانی و پستی خود پی ببرد و از طرف دیگر عظمت و مقام و منزلت خدا را بشناسد. علی علیه السلام با توجه به همین نکته فرمود: «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّرُ؛ از فرزند آدم تعجب می کنم که آغاز او نطفه [بدبو] و آخرش مردار [گندیده] و وسط آن دو، ظرفی برای مدفوع است؛ با این حال، تکبر می ورزد!» از امام باقر علیه السلام شبیه روایت فوق با تفاوت مختصر به این صورت نقل شده است: «از متکبر فخر فروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده ای خواهد بود و در این میان، نمی داند به چه سرنوشتی گرفتار می شود و با او چه می کنند (وَ هُوَ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ لَا یَدْرِی مَا یُصْنَعُ بِهِ).» این ذیل اشاره دارد که قیامت باوری و ایمان به حسابهای دقیق آن روز، در تکبر زدایی نقش مهمی دارد؛ چنان که در حدیثی از امام زین العابدین علیه السلام آمده است که «میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد. آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی؟ [و چه کاره ای]؟ سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده ای است. هنگامی که روز قیامت شود و ترازوی سنجش برقرار گردد، هر کس ترازوی عملش سنگین باشد، با کرامت و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوی عملش سبک باشد، پست و بی مقدار است.» درک عظمت خداوند در تکبر زدایی نقش دارد. به این روایت توجه کنید: امام حسن علیه السلام فرمود: «لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَاظَمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَوَاضَعُوا وَ عِزَّ الَّذِینَ یَعْرِفُونَ مَا جَلَالُ اللَّهِ أَنْ یَتَذَلَّلُوا لَهُ؛ سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، احساس بزرگی [و خود برتربینی[ کند. پس به راستی بزرگی کسانی که عظمت خدا را دریافته اند، تواضع و فروتنی است و عزت کسانی که می دانند جلالت و بزرگی خدا چیست، در مقابل او تذلل و احساس کوچکی کردن است.» اما در مورد راه عملی، انجام چند امر در تکبر زدایی نقش بسزایی دارد: 1. کارهای روزانه را خود انجام دادنگاه امور ساده ای مثل با کارگران سر یک سفره نشستن، کارهای خانه را انجام دادن، در سلام پیشی گرفتن و در راه رفتن بر کسی مقدم نشدن، می تواند در از بین بردن تکبر نقش مهمی ایفا کند. پیامبر اکرم علیه السلام فرمود: «مَنْ حَلَبَ شَاتَهُ وَ رَقَّعَ قَمیصَهُ وَ خَصَفَ نَعْلَهُ وَ وَاکَلَ خَادِمَهُ وَ حَمَلَ مِنْ سُوقِهِ فَقَدْ بَرِی ءَ مِنَ الْکِبْرِ؛ کسی که گوسفند خویش را بدوشد و پیراهنش را بدوزد و کفشش را وصله بزند و با خادمش هم غذا شود و خرید بازارش را خود انجام دهد، از تکبر خالی شده است.» و در جای دیگر فرمود: «حَمْل بار [و ما یحتاج منزل] برای خانواده تکبر را از انسان دفع می کند.» و البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود نیز چنین بود. 2. انجام عبادتانجام عبادت، مخصوصا نماز که همراه با سجده و رکوع است، اگر با معرفت همراه باشد، باعث از بین رفتن تکبر می شود. علی علیه السلام فرمود: «فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر؛ خدا ایمان را برای تطهیر از شرک لازم شمرده و نماز را برای پاکی از تکبر واجب کرد.» 3. امتحانها و شدایدعامل دیگر برای تکبر زدایی، امتحانات الهی و شداید و گرفتاریهای روزگار است. در این باره علی علیه السلام فرمود: «لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِم؛ لکن خداوند بندگانش را با انواع گرفتاریها آزمایش می کند و به انواع تلاشها [همچون جهاد و حج و...] متعبد و پای بندشان می کند و به سختیهای مختلف گرفتارشان می سازد تا تکبر را از دلشان بیرون آورد و رام شدن [و تواضع] را در روحشان جای دهد.» 4. اجتناب از عوامل تکبر زااموری در انسان ایجاد تکبر می کند، مثل: عادت به صدر نشینی، عده ای را همراه و دور خود راه انداختن، استقبالها و استدبارهای سنگین راه انداختن، مأمومین و شاگردان فراوان دور خویش جمع کردن و... که باید سعی شود از این امور اجتناب شود. ابوامامه نقل کرده است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله روزی به سوی بقیع می رفت و اصحاب هم به دنبال او راه افتادند. پس حضرت توقف فرمود و دستور داد آنها جلوتر از حضرت حرکت کنند. از راز این قضیه سؤال شد؟ فرمود: «اِنِّی سَمِعْتُ خَفْقَ نِعَالِکُمْ فَاَشْفَقْتُ اَنْ یَقَعَ شَیْ ءٌ مِنَ الْکِبْرِ؛ به راستی صدای کفشهای شما را شنیدم، ترسیدم که [در نفس و روحم] چیزی از تکبر واقع شود [لذا گفتم جلوتر حرکت کنید].» راستی اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از صداهای کفشها بر خود بترسد، ما نیز باید به شدت مواظبت کنیم که طولانی بودن صفوف مأمومین، تعداد فراوان شاگردان، شماره های کتابها و مقالات چاپ شده، سفرهای فراوان زیارتی، دعوتهای بی شمار برای منبر، و... ما را به دام تکبر و غرور گرفتار نسازد. بیان دیگر برای تکبر زداییچنان که اشاره شد، تکبر علل و اسبابی دارد که برای تکبر زدایی باید با آنها مقابله شود؛ به این صورت که آنها که به خاطر نسب خود بر دیگران فخر می فروشند، باید بداند که اولاً افتخار به کمالات دیگران کار شایسته ای نیست. اگر پدر کسی فاضل بود و خود از علم بهره ای نداشت، ارزشی برای او ایجاد نمی کند و ثانیا اگر درست اندیشه کند، پدر اصلی نطفه و جد اعلایش خاک است و این دو سبب افتخار نیستند. اما کسانی که به خاطر جمال و زیبایی گرفتار کبر و غرور می شوند، باید بدانند که با یک بیماری جلدی و با گرد و غبار پیری آن زیبایی از بین خواهد رفت. و اگر سبب تکبر قوّت و قدرت جسمانی است، فراموش نکند که گاه با یک عارضه قلبی یا مغزی تمام یا قسمتی از بدن فلج می شود و یا به کلی از کار می افتد؛ به گونه ای که نتواند مگسی را از خود براند. اما آنهایی که به سبب ثروت و فزونی مال دچار غرور می شوند، بدانند که اولاً آنچه بیرون از جان و روح انسان است، نمی تواند مایه مباهات انسان گردد و گرنه همان مال در دست پست ترین انسانها نیز قرار دارد و گاه توسط دزدان ربوده می شود. شرف و عزتی که دزدان بربایند، شرف و بزرگی شمرده نمی شود و ثانیا ثروتها دائما دست به دست می گردد و هرگز به صورت ثابت باقی نمی ماند. و اگر سبب تکبر و غرور، علم و دانش فراوان است که متأسفانه از بدترین آفات نفسانی است و درمان آن نیز پیچیده تر است، باید بداند که قرآن کریم عالمان بی عمل را به خرانی تشبیه کرده که باری از کتاب بر پشت دارند و نیز بداند که شخص عالم به همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارد، مسئولیتش هم سنگین تر است. ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد، پیش از آنکه یک گناه عالم را ببخشد و باید بداند که حساب عالمان در قیامت از دیگران بسیار مشکل تر است. با این حال، چگونه می توانند فخر فروشی کنند! از این گذشته، فراموش نکند که علم واقعی آن است که انسان را از غرور باز دارد و بداند که صرف الفاظ علم نیست و از دست دادن آن با کمترین حادثه و عارض شدن نسیان ممکن است.
و سرانجام اگر سرچشمه تکبر انواع عبادات و طاعات الهی است که انسان متکبر انجام داده، باید به این واقعیت بیندیشد که خداوند تنها عبادتی را می پذیرد که از هر گونه عُجب و کبر پاک باشد و به یقین گناهکاران نادم و پشیمان به نجات نزدیک ترند تا عابدان مغرور. خودآزماییمرحوم فیض خودآزماییهایی را برای درمان تکبر پیشنهاد می کند که برخی از آنها با تلخیص از این قرار است: 1. با دوستان و هم ردیفان در مجالس شرکت کند و آنها را بر خود مقدم دارد و پشت سر آنها راه رود و پایین تر از آنان بنشیند. اگر احساس ناراحتی و سنگینی نکرد، بداند تکبر ندارد. 2. با برخی دوستان و هم عصران به مناظره پردازد. اگر حق از زبان آنها ظاهر شد و به راحتی پذیرفت، نشانه عدم تکبر است و اگر زیر بار نرفت، بداند ریشه های تکبر باقی است. 3. اگر دوستی با فقرا، خرید از بازار و نشستن با خدمتکاران، برای او سنگینی ندارد، بداند کبر ریشه کن شده و اگر سنگینی دارد، بداند گرفتار تکبراست. 4. لباسهای ساده و کم ارزش بپوشد. اگر احساس ناراحتی نکرد، بداند تکبر در او رشد نکرده است برای تکبر اقسامی نیز ذکر کردهاند، شامل تکبر در برابر خدا؛ تکبر نسبت به پیامبران؛ تکبر در برابر دیگر انسانها. تکبر در برابرخدا را بدترین قسم تکبر خواندهاند که منشأ آن نادانی و گمراهی است، همچون تکبرنمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسانهاست، چنانکه کفار قریش در برابرپیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن به سبب غلبه تکبر نمیتوانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند.در علم اخلاق تکبر از رذایل اخلاقی و یکی از اسباب غضب الاهی به شمار میآید.حتی برخی آن را منشأ سایر رذایل دانسته و باشرک در یک مرتبه نهادهاند. تعریف تکبر در علم اخلاق برتر دانستن خود از دیگران و خوار دیدن و تحقیر آنان است. بخش اول این تعریف با تعریف عجب مشترک است و این امر از ارتباط مفهومی کبر و عجب حکایت دارد، چنانکه کبر را از نتایج عجب و در معنا شبیه آن دانستهاند.تفاوت کبر و عجب در آن است که کبر، بر خلاف عجب، صرفِ برتر دانستن و بزرگ پنداشتن خود نیست و مستلزم خوار دیدن دیگران هم هست روایات در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر میگیرد. از جمله، روایاتی که به تکبرشیطان اشاره دارد روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار میشمرد و سبب وجوب نماز را غلبه عرب جاهلی بر کبر میخواند روایاتی که به عاقبت متکبران در روزقیامت میپردازد و روایاتی در بیان سیره پیامبر(ص) و اهل بیت علیهم السلام در تقبیح کبر و مدح تواضع آنچه از فحوای این روایات بر میآید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه ـ هماهنگ با قرآن کریم ـ تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خواندهاند در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکند از این جمله است. در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر و استکبار و خرامنده فخرفروش (مُختالٍ فَخور)[۴] به این معنا اشاره شده است. در آیه ۷۲ سوره زمر، فرشتگان عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته میتوان دریافت که سرچشمه اصلی گناهان تکبر و تسلیم نشدن به حق است. در برابر، به قرینه آیه ۵۰ سوره نحل میتوان نشانه نفی استکبار را عمل به اوامر الاهی بدون چون و چرا دانست. تکَبُّر، یا بزرگبینی، از رذایل اخلاقی است که قرآن کریم و روایات آن را از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده اند. برای تکبر اقسامی مانند تکبر در برابر خدا، تکبر نسبت به پیامبران و تکبر در برابر دیگر انسانها ذکر کردهاند. گردن کشی در برابر خدا را که منشأ آن نادانی و گمراهی است، بدترین نوع تکبر خواندهاند. تکبر در برابر دیگر انسانها نیز در متون دینی نکوهش شده است؛ حتی تکبر مومن بر اهل کفر و شرک چون استمرار ایمان در مؤمن و کفر در کافر یقینی نیست و چه بسا که در آینده ای دور یا نزدیک، جای آن دو با یکدیگر عوض شود. «تکبر» یعنى آدمى، خود را نسبت به دیگران - به جهت کمالى که در خود مىبیند بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال را داشته باشد یا نه و خواه آن صفتى را که دارد و به آن مىبالد فىالواقع هم کمال باشد یا نه (ملا احمد نراقى، معراج السعاده، انتشارات حکمت، 1366، ص 278 ؛ دستغیب شیرازى، گناهان کبیره، ص 114.) مانند تکبر شیطان نسبت به انسان، آنجا که در پاسخ خداوند که فرمود چرا به آدم سجده نکردى - گفت: من از آتش خلق شدهام و آدم از خاک آفریده شده است (اعراف (7) آیه 12.) علائم و نشانه های تکبر و تواضع
زنهار، تا فریب نفس و شیطان را نخوری. و خود را صاحب ملکه تواضع، و خالی از مرض کبر ندانی، تا نیک مطمئن شوی و خود را در معرض آزمایش و امتحان در آوری، زیرا که: بسیار می شود که آدمی ادعای خالی بودن از کبر را می کند، بلکه خود نیز چنان گمان می کند ولی چون وقت امتحان می رسد معلوم می شود که این مرض در خفایای نفس او مضمر است و فریب نفس اماره را خورده و خود را بی کبر دانسته، و به این جهت از معالجه و مجاهده دست کشیده. و از برای هر یک از کبر و تواضع علاماتی چند است که آدمی به آنها امتحان، وحالت نفس او از کبر و تواضع شناخته می شود. [275]و علامت اول آنکه: چون با اقران و امثال خود در مساله ای از مسائل، گفتگومی کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود، و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است. و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نمود معلوم است که تکبر دارد. و باید بعد از تامل در بدی عاقبت آن، در خباثت نفس خود تامل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد. و مکرر اقرار به عجز و قصور خودکند. و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید، تا این صفت از او رفع شود. و بسا باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد ولیکن در حضور مردم بر اوگران باشد، در این وقت، کبر نخواهد داشت ولیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و بایدآن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید. علامت دوم آنکه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد که امثال واقران بر او مقدم نشینند و او فروتر از ایشان نشیند، و مطلقا تفاوتی در حال او نکند. وهمچنین در وقت راه رفتن، مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود. و اگر چنین باشد، صفت کبر ندارد. و اگر بر او گران باشد، متکبر است و باید چاره خود کند، وزیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد. حضرت صادق - علیه السلام - فرمودند که: «تواضع آن است که: آدمی در مکانی که پست تر از جای او باشد بنشیند. و به جائی که پائین تر از جای دیگر باشد راضی شود. وبه هر که ملاقات کند سلام کند. و ترک مجادله کند، اگر چه حق با او باشد. و نخواهدکه او را بر تقوی و پرهیزکاری مدح کنند» . (29) و بعضی از متکبرین طالب صدر، می خواهند امر را مشتبه کنند عذر می آورند که مؤمن نباید که خود را ذلیل کند. و بعضی از متشبهان به اهل علم متمسک می شوند که: علم را نباید خوار کرد. و این از فریب شیطان لعین است. ای بیچاره مسکین! بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و اقران تو باشد، چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن؟ و چه خواری از برای علم است؟ سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند، یا نزدیک به تو. این عذر اگر مسموع باشد در جائی است که اگر مؤمنی در مجمع اهل کفر باشد، یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظلمه حاضرشود. علاوه بر این، اگر عذر تو این است، چرا اگر اتفاقا در جائی زیر دست نشستی متغیر الحال می شوی و مضطرب می گردی؟ بلکه گاه است خود را چون کسی تصورمی کنی که عیبی بر او ظاهر شده. به یک بار زیر دست نشستن، ذلت ایمان و علم به وجود [276]نمی آید. هزار مسلمان و عالم را می بینی که انواع مذلت به ایشان می رسد چنان متغیرنشوی که به یک «گز» (30)زمین جایت تفاوت کند، و چنان می دانی که این حرمت ایمان وعلم است. نه چنین است، بلکه این از شایبه شرک و جهلی است که در باطن تو است. وبعضی از متکبرین هستند که: چون وارد مجمعی می شوند و در صدر، جائی نمی بیننددر صف «نعال» (31)می نشینند، با وجود اینکه میان صدر، وصف نعال جای و مکان خالی بسیار است. یا بعضی اراذل را میان خود و میان کسانی که در صدرند می نشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشسته ایم نیز صدر است، یا اینکه ما خود از صدر گذشته ایم. و گاه است در زاویه ای که صدر قرار داده اند جا نیست زاویه دیگر مقابل آن را درصف نعال رو به خود می کند و می نشیند. و بسا باشد در راه رفتن چون میسر نشود که مقدم بر همه شود اندکی خود را پس می کشد تا فاصله میان او و پیش افتادگان حاصل شود. و اینها همه نتیجه کبر و خباثت نفس، و اطاعت شیطان است. و این بیچارگان، این اعمال را می کنند به جهت عزت خود و نمی دانند که زیرکان، به خباثت نفس ایشان برمی خورند. تیز بینانند در عالم بسی واقف اند از کار و بار هر کسی علامت سیم آنکه: پیشی گرفتن در سلام کردن بر او گران نباشد. پس اگر مضایقه داشته و توقع سلام از دیگران داشته باشد متکبر خواهد بود. و عجب آنکه جمعی که خود را از جمله اهل علم می دانند سواره در کوچه و بازار می گذرند و از پیادگان ونشستگان چشم سلام دارند! و حال آنکه سزاوار آن است که: ایستاده بر نشسته، و سواره بر پیاده سلام کند. اف بر ایشان که یکی از سنن سنیه پیغمبر آخر الزمان را آلت تکبر خود قرار داده اند. علامت چهارم آنکه: چون فقیر بی نوائی او را دعوتی نماید اجابت کند و به مهمانی او یا حاجتی دیگر که از او طلبیده برود. و به هت حاجت رفقا و خویشان، به کوچه وبازار آمد و شد نماید. اگر این بر آن گران باشد تکبر دارد. و همچنین ضروریات خانه خود را از آب و هیمه و گوشت و سبزی و امثال اینها را از بازار خریده خود بردارد و به خانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر. و اگر در خلوت مضایقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ریا خواهد بود. حضرت امیر المؤمنین - صلوات الله علیه - فرمودند که: «برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال، از کمال مردی چیزی کم نمی کند» . (32) «روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه می بردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیر المؤمنین! به من ده تا بیاورم. فرمود:صاحب عیال، سزاوارتر [277]است که بردارد» . (33) و مروی است که: «حضرت امام صادق - علیه السلام - مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و می برد، چون حضرت را دید شرم کرد. حضرت به او فرمود که: از برای عیالت خریده ای و برداشته ای؟ به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند هر آینه دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم و بردارم» . (34) و ظاهر آن است که: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود، و در نظر مردم قبیح می نمود، و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن ومذمت نمودن ایشان می شد، به این جهت آن حضرت اجتناب می فرمودند. و از آنجامستفاد می شود که: چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد وباعث این شود که مردم به غیبت کردن صاحب آن مشغول شوند، ترک کردن آن بهتراست. و این نسبت به اشخاص و ولایات و عصرها مختلف می شود، پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند. و مناط آن است که: به حد قباحت و مذمت رسد. پس هان، تافریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی. علامت پنجم آنکه: بر او پوشیدن جامه های سبک و درشت و کهنه و چرک گران نباشد، که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس، و بر تحصیل جامه فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود. و حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «این است و جز این نیست که من بنده ای هستم که بر روی خاک می نشینم و چیزی می خورم، و جامه پشمینه می پوشم، وشتر را می بندم، و انگشتان خود را می لیسم، و چون بنده ای مرا بخواند اجابت می کنم. پس هر که طریقه مرا ترک کند از من نیست» . (35) و مروی است که: «سید انبیاء - صلی الله علیه و آله - پیراهنی را پوشیده بودند و دروقت وفات آن حضرت بیرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، که چندوصله آن از پوست گوسفند بود» . «به سلمان گفتند که: چرا جامه نو نمی پوشی؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزادشوم خواهم پوشید» . (36) و حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است» . (37) «سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه، جامه ای بسیار کهنه که بر آن پینه بسیار بودپوشیده بود، بعضی از اصحاب با او عتاب کرد. حضرت فرمود: در آن چند فایده هست: یکی آنکه: مؤمنین، اقتدا به من می کنند و چنین رفتار می کنند. و دیگر آنکه: دل را خاشع می کند و از کبر پاک می گرداند» . (38) علامت ششم آنکه: با کنیزان و غلامان خود در یک سفره طعام خورد و با ایشان همخوراکی کند، [278]اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر. شخصی از اهل بلخ روایت کند که: «با سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا - علیه و علی آبائه و اولاده التحیة و الثناء - در سفر خراسان همراه بودم روزی سفره حاضر کردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند، من عرض کردم: فدای تو شوم اگر سفره جدائی از برای ایشان قرار دهی بهتر است. فرمود: ساکت باش، به درستی که: خدای همه یکی و دین همه یکی و پدر ومادر همه یکی است، و جزای هر کس را به قدر عمل او می دهند» . (39) و مخفی نماند که: امتحانات و آزمایشهای کبر و تواضع، منحصر به اینها نیست، بلکه اعمال و آثاری دیگر بسیار هست، مانند اینکه: بخواهد کسی در پیش او بایستد. حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمودند که: «هر که خواهد مردی از اهل آتش را بیند نگاه کند به مردی که نشسته و در برابر او طایفه ای ایستاده باشند» . (40) بعضی از صحابه نقل کرده اند که: «احدی در نزد اصحاب پیغمبر از آن سرور عزیزترو محترم تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد می شد به جهت او از جای بر نمی خاستند چون می دانستند که آن حضرت از آن کراهت دارد. (41) و از جمله علامات کبر این است که: تنها در کوچه و بازار نرود و خواهد که دیگری همراه او باشد. و بعضی متکبرین هستند که چون کسی را نیابند، سواره راه روند. مروی است که: «هر که کسی در عقب او راه رود مادامی که چنین است دوری او ازخدا زیاد می شود» . (42) و حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - بعضی اوقات با اصحاب راه می رفتند واصحاب را پیش می انداختند و خود میان ایشان راه می رفتند» . (43) و باز از جمله علامات کبر این است که: از زیارت کردن بعضی اشخاص مضایقه کند، اگر چه در زیارت آنها فایده ای از برای او باشد. و مضایقه کند از همنشینی فقرا ومریضان و آزارداران. مروی است که: «مردی آبله بر آورده بود و آبله او چرک برداشته و پوست آن رفته بود و بر حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - داخل شد در وقتی که آن حضرت به چیزخوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوی هر که نشست از پیش او برخاست، حضرت اورا پهلوی خود نشانید و با او چیزی خورد» . (44) «روزی آن حضرت با اصحاب، چیزی می خوردند، مردی که ناخوشی مزمنی داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوی خود نشانید و فرمود: چیزی بخور» . (45) [279]و علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته می شود. و طریقه ورفتار سید انبیا - صلی الله علیه و آله - جامع جمیع علامات تواضع، و خالی از همه شوایب کبر بود، پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند. ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - بود روایت کرده که: «آن حضرت خود علف به شتر می داد. و آن را می بست. و خانه را می رفت. وگوسفند را می دوشید. و نعلین خود را پینه می کرد. و جامه خود را وصله می نمود. و باخدمتکاران چیز می خورد. و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می شد آن حضرت خود آسیا می کشید. و از بازار چیزی می خرید و به ست یا به گوشه جامه خودمی گرفت و به خانه می آورد. و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه می کرد. و به هر که بر می خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتداء به سلام می کرد. جامه خانه و بیرون او یکی بود. هر که او را می خواند اجابت می کرد. و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود. به آنچه او را دعوت می کردند حقیرنمی شمرد، اگر چه هیچ بجز خرمای پوسیده نمی بود. صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی کرد. سهل المؤنه بود. خوش خلق وکریم الطبع و گشاده رو بود. و با مردمان نیکو معاشرت می کرد تبسم کنان بود بی خنده، واندوهناک بود بی عبوس. در امر دین، محکم و شدید بود بی سختی و درشتی با مردمان. متواضع و فروتن بود بی مذلت و خواری. بخشنده بود بی اسراف. مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب. قریب بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمه. دل او رقیق بود و پیوسته سربه پیش افکنده بود. و هرگز این قدر چیز نمی خورد که «تخمه» (46)شود. و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی کرد» . (47) 29. کافی، ج 2، ص 122، ح 630. واحد طول، معادل 24 انگشت.31. جمع نعل: کفش، کنایه از پائین مجلس32. بحار الانوار، ج 73، ص 207.33. بحار الانوار، ج 73، ص 207.34. کافی، ج 2، ص 123، ح 1035. اتحاف السادة المتقین، ج 8، ص 407.36. بحار الانوار، ج 73، ص 205.37. احیاء العلوم، ج 3، ص 306. به نقل از سنن ابی داود و ابن ماجه. و محجة البیضاء، ج 6، ص 248.38. نهج البلاغة فیض الاسلام، ص 1132، حکمت 99.39. بحار الانوار، ج 49، ص 101، ح 1840. احیاء العلوم، ج 3، ص 305. و محجة البیضاء، ج 6، ص 247.41. احیاء العلوم، ج 3، ص 305. و محجة البیضاء، ج 6، ص 247.42. احیاء العلوم، ج 3، ص 305. و محجة البیضاء، ج 6، ص 247.43. بحار الانوار، ج 73، ص 206.44. بحار الانوار، ج 73، ص 206.45. محجة البیضاء، ج 6، ص 220. و احیاء العلوم، ج 3، ص 293 و 29446. سوء هاضمه، فساد در معده.47. بحار الانوار، ج 73، ص 208.
گمراه دین 310 عمر 310 یا بلاء دین اسلام310 جهل عرب 310ابا جهل در دین 310کفری310 حرامیان 310 نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان عمر310 اباجهل دردین310 فاسق دینه310کفری 310 ابله منافقا 310 منکر310نیرنگ310احمقها احمقها 310 بمار زنگی310کلب کلب هار310 ابله منافقا310جاهل منافق310دلیل نفاقه 310کفری310 منکر 310دلیل نفاقه310جهل عرب310جاهل منافق310جهل عرب 310نیرنگ 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری310 دلیل نفاقه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 ابله منافقا 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی 310 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 قاصبان بدین310حرامزاده پلید310 حرامیان 310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310ابله منافقا 310سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 دلیل نفاق 310 و ابوبکر 231به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر احمق ملحد 231 احمق ملحد 231 فاسق ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231 احمق ملحد 231 قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند 310بمار زنگی 310 نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در چهار شنبه 18 اسفند 1396برچسب:, ساعت 17:28 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام
حکم الله حکم قرآن 553 -541 فتنه ها عمر ابوبکر= 12 امام هویت اسلام 553 -541 عمر ابوبکر = 12 قرآن چهار مذاهب باطل دردین اسلام خدایی بایداز خجالت بمیرند ده سال است قادر به جواب گویی نیستند مناظره جاثلیق بزرگ مسیحیان با ابوبکر رکب وبا و شکست ابوبکر خائن منافق قاصب جاه طلب مناظره مامون خلیفه عباسی با علمای 73 فرقه باطل در حقانیت امام علی شیعه یعنی اصل مذهب اصل اسلام110مذهب واقعی الله شیعه میباشد 110یگانه مذهب الله محمد علی 385 شیعه385 با کلمه 66 الله 66 زنده 66 یگانه66آگاه جهان 66دادگاه مذهب 66 ادیان66 الله 66 امام و اسلام خود را ثاب سیزده رجب به ابجد سیزده 86+110علی=196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196 گوهر بحر ولایت علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست گریه و خنده پیامبر اسلام =اصل اسلام 253+132 بدین الله = 385 شیعه 385 دین واقعی جهان اسلام است مذهب واقعی جهان شیعه است به دو ابجد =مجاهد 70+40اصل ولایت 110 علی 110ولی دین110 مجاهد53 احمد53 علی فاطمه53 آل طاها آل یاسین53 مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه انسان خلیفه خداوند برای کارهای ارزشی قایل است به ابجد انسان کامل253+132 اسلام= 385 شیعه 385 بانوی عترت الله زهراست سرحلقه انبیایو اولیاء زهراست مومن136 آئینه136علی136به ابجد کبیر وصغیر علی 136 مومن الله202 آئینه الله202 محمد علی202آقای من 20202 امیر المومنین 12 حرف و ابجدش58+12= 70+40 اصل ولایت = 110 علی 110ولی دین 110 دین الهی110 یمین110 اصحا علی 110+135 فاطمه =245 کلید مذهب اسلام 245 علی فاطمه 245 مذهب الله150+46 نماینده الله محمد علی = 19 قرآن 351 یعنی 132 اسلام +202 محمد علی +17 نماز = 351 قرآن 351+34باکلام حق =385 شیعه دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود پسر قرضاوی مفتی اهل سنت مصر شیعه شد ایجانب تمام دکترین دنیا را به مبارزه علمی علم ابجد ریاضی قرآن دع |
تير 1401 4
ارديبهشت 1401 2 فروردين 1401 1 اسفند 1400 12 بهمن 1400 11 دی 1400 10 آذر 1400 9 آبان 1400 8 مهر 1400 7 شهريور 1400 6 تير 1400 4 خرداد 1400 3 ارديبهشت 1400 2 فروردين 1400 1 اسفند 1399 12 بهمن 1399 11 دی 1399 10 آذر 1399 9 آبان 1399 8 مهر 1399 7 شهريور 1399 6 مرداد 1399 5 تير 1399 4 خرداد 1399 3 ارديبهشت 1399 2 فروردين 1399 1 آبان 1396 8 مهر 1396 7 شهريور 1396 6 خرداد 1396 3 تير 1395 4 خرداد 1395 3 ارديبهشت 1395 2 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 فروردين 1394 1 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 |